اینها حرفهای زنی است که با عشق مادرانه خود نگذاشته سایه سنگین اتفاقها، زندگی را به کام او و فرزندانش تلخ کند. آنچه در ادامه میخوانید روایتی کوتاه از تلاشهای مادری است که بزرگی آن را نمیتوان به تصویر کشید. منصوره فاطمی میگوید: زود ازدواج کردم، همسرم مرد آرام و خوبی بود. یک مغازه اجارهای آجیلفروشی داشت و همه داشته ما یک ماشین و یک خانه نقلی ۷۰ متری که طبقه بالایش را ساخته بودیم و در آن زندگی میکردیم، اما سال ۹۵ ورشکسته شد. او میافزاید: همسرم به دلیل ورشکستگی دچار ایست قلبی شد و از دنیا رفت و من ماندم با سه پسر ۱۶ و ۵ و ۲ ساله و بدهی و طلبکارهای همسرم که نمیدانستم عزاداری کنم و یا جواب طلبکاران را بدهم. ماشین و تمام جنسهای داخل مغازه و دستگاههای آجیلپزی را طلبکاران بردند و فقط خانه برایم باقی ماند چون قولنامهای بود.
یک شروع
این مادر پرتلاش اظهار میکند: سه ماه گذشت و عزاداریها تمام شد، دیدم نمیتوانم بنشینم و آینده سه پسرم را در نظر نگیرم، یک نفر از آشنایان به من پیشنهاد داد به کمیته امداد برای گرفتن کمک بروم. خجالت میکشیدم برای درخواست کمک به آنجا بروم. بالاخره مراجعه کردم و بحث اشتغال مطرح شد و مددکار کمیته همه تلاشش را کرد که من بتوانم کار همسرم را دوباره آغاز کنم. این بانوی پرتلاش درباره شروع کارش میگوید: برای من که همیشه در خانه بودم، شروع سختی بود. توانستم با صاحب مغازه اجارهای همسرم که دست فرد دیگری بود، صحبت کنم و مستأجر جدید که شرایط مرا دید، گفت مغازه را به من برمیگرداند. ۱۵ میلیون وام خوداشتغالی کمیته امداد را برای رهن مغازه واریز کردم
پسر بزرگم آن زمان دبیرستانی بود و با هم به مصلی برای خرید آجیل میرفتیم، انسان شریفی را به من معرفی کردند و بااینکه دسته چک نداشتم، به من جنس میداد.
او ادامه میدهد: با شروع کار، با طلبکارها صحبت کردم که بدهی همسرم را بهصورت اقساط پرداخت خواهم کرد.از آن زمان حدود یکصدمیلیون تومان از بدهی همسرم را توانستم پرداخت کنم و هنوز هم در حال پرداخت آن هستم. وی توضیح میدهد: دلم میخواهد روح همسرم در آرامش باشد، هرزمان که روزگار سخت میگذشت، خواب همسرم را میدیدم که میگفت کمکم کن و من مصممتر شدم که ابتدا باید بدهی او را هرچه سریعتر تسویه کنم.
وام خوداشتغالی و ادامه تلاش
او با اشاره به حمایتهای خوب کمیته امداد میافزاید: وامهای خودکفایی یا خوداشتغالی کمیته امداد کمک زیادی به من کرد تا بتوانم این چند سال کار کنم و از همین مغازه یک ماشین برای پسرم خریدم.
آرزوهای مادرانه
وی تأکید میکند: پسر بزرگم در رشته معماری قبول شد، اما بهخاطر کمک به من دانشگاه نرفت و همه آرزوی من به عنوان یک مادر این است که بتوانم برای فرزندانم شرایطی را مهیا کنم که بتوانند ادامه تحصیل دهند.
او میافزاید: از شروع کرونا و تورم بازار آجیلیجات و تنقلات هم از این رکود در امان نماند و متأسفانه در حال حاضر برای خرید اجناس باید مبلغ را نقد بپردازم و کسانی که مرا میشناسند بازهم ۴۰ روز تسویه را قبول میکنند، باوجود این به دلیل اوضاع بازار، شرایط سختی را تجربه میکنیم. طبقه پایین خانه که امکان ساختش فراهم نشد را به کارگاه تبدیل کردم. دستگاه تخمه پز گرفتم و کار بستهبندی را خودم انجام میدهم. تمیزی، سلیقه و اهمیت به بهداشت در کار و بستهبندی و همچنین ضدعفونی مداوم مغازه از نکات مشتریمداری من است که بسیاری از مردم آن منطقه از سلامت و کیفیت کارم مطمئن هستند.
نور امید با همدلی خیران
وی تأکید میکند: زندگی پستی و بلندیهای زیادی دارد، میدانم بسیاری از زنان سرپرست خانوار سختیهای زیادی را مانند من متحمل میشوند، اما امیدشان اول به خدا بعد به تلاش خودشان و سپس به خیرانی باشد که هنوز هم میتوانند با کمک خود، نورامید را زنده نگه دارند.
نظر شما